وقتی پلکها بازند، چیزی - پرتویی - از محیط روبرو و اطراف وارد چشم میشود. و صحنهی روبرو و اطراف دیده میشود. وقتی پلکها را پایین میاندازم، ورود این پرتو متوقف میشود. و بلافاصله سایهای، شمهای از آن پرتو، از آن صحنه، جای آن را میگیرد. بازسازی میشود. پشت پلکها اکران میشود. و با گذشت چند لحظه، به سرعت، تصورات دیگر، از خاطرات نزدیک، این ساعتٰٰ، امروز، دیروز ... بازسازی میشود و به شکلی مغشوش، به سرعت جایگزین شونده، و متداخل، پشت پلکها اکران میشود. با گذشت ثانیهها و دقایق دیگر، میزان اغتشاش، سرعت جاگزینی، تداخل، تاریخی که از دیده شدن آن صحنه با چشمهای باز گذشته، و سناریو داشتن یا نداشتن صحنههای متوالی، تغییر میکند. در مواقعی اغتشاش میتواند با گذشت زمان تشدید شود. ولی در کل، بعضی مواقع بعد از حدود یک ساعت، رو به nominal شدن میرود. مثل جریان "آرام" سیال در مکانیک سیالات. و میتواند فقط محدود به تصور "شکل بدن" شود. تصور ناحیهای از بدن که در حال احساس شدن است یا کل چارچوب بدن.
در تمام این اوقات، انقباضی در کرهی چشم وجود دارد. انقباضی عضلانی. و انقباضی در پلکها و بالای پلکها. طوری که اگر شخص دیگری پلکهای بستهی مرا ببیند، برایش قابل تشخیص است که پشت این پلکها فعالیتی در حال اتفاق است. تا جایی که من متوجه شده ام، رؤیا دیدن یا در خواب عمیق بودنِ کسی که خوابیده است نیز به همین شکل از روی پلکهایش قابل تشخیص است.
وقتی بازتولید تصورات، متوقف میشود، این انقباض گشوده میشود و عضلات چشم و پلک ریلکس میشوند. و همزمان کرهی چشم به طرف بالا میچرخد. اگر نیرویی بیرونی آن موقع پلکها را باز کند، فقط سفیدی چشم پیداست. مردمک به بالای حدقه رفته است، مثل چشمهای جنازه.
در این هنگام، احساس کردن ناحیهی چشمها، پلکها، ابروها و درون چشمها، مثل احساس کردن نواحی دیگر بدن، دستها، شکم، پاها و غیره، رخ میدهد. بدون این پیشزمینه که "من، "شخص من"، اینجا پشت دوربین چشمهایم هستم" رخ میدهد. سر و ناحیهی چشمها، از این نظر اولویتی به نواحی دیگر ندارند.
در این موقع اگر زنگ آلارم پایان مراقبه به صدا در آید، و بخواهم چشمهایم را باز کنم، کمی - بسته به مقدار زمانی که در حالت بالا بودن مردمک بوده ام - طول میکشد که ارادهی باز کردن پلکها - که همزمان با پایین آمدن مردمک اتفاق میافتد - جامهی عمل بپوشد. کمی زمان میبرد.